دانش پايهي مطالعات آيندهپژوهي در ميانهي دههي 90 ميلادي گسترش يافت. اين دانش با هدف شفافسازي هر چه بيشتر مباحثي كه هستهي بنيادين و ملاحظات اساسي آيندهپژوهي را شكل ميدهد، پاي به عرصهي وجود گذاشت. اين مقاله به منطق گسترش دانش پايه، تحول و تكامل الگوي كنوني و بيان شيوههايي ميپردازد كه از طريق نوآوري، تركيب و ظهور نواهاي تازه و تفكرات نوين، تغييرات بيشتري خواهد يافت. در ادامه، اين موضوع مطرح ميشود كه دانش پايهي آيندهپژوهي، بيش از آن كه براساس منافع ”غرب“ ماهيتي انعطافپذير و ابزاري براي مقاصد آنها باشد، فرايندي پويا است كه طي زمان تكامل مييابد؛ در نتيجه ويژگي غربي بودن آن كاهش خواهد يافت و به معناي راستين كلمه، ”جهاني“ خواهد شد.
ضرورت دانش پايه در مطالعات آينده
بلندترين گامهاي آيندهپژوهي در واپسين سالهاي سدهي بيستم و نخستين سالهاي سدهي بيست و يكم برداشته شده است. توسعهي پايدار گفتمان آيندهپژوهي، خرسندي فزاينده از روششناسيها، ادبيات رو به رشد و پيدايش موسسات آيندهنگاري در تمامي نقاط جهان، گواهي آشكار بر توانش اين حوزهي آموزشي، مطالعاتي و تحقيقاتي در حال ظهور است. باوجود اين جهشهاي بلند، دورنما و چشمانداز، آيندهپژوهي در گسترهي جهان نوميد كننده باقي مانده است! سامانهي صنعتي به يادگار مانده از گذشته، تداوم روندها در ساختار اقتصادي كلاسيك، تجارت جهاني و توسعهي اندك، وجود برخي ديدگاههاي مكانيكي و نابودي تدريجي محيط زيست جهاني، نمونههايي از مشكلات و موانعي هستند كه آينده را به چالش ميخوانند. در چنين فضايي سرشار از مشكلات و بيثباتي ضرورت نقد رفتارهاي گذشته، نهادينهسازي آيندهنگاري، مفهوم سازي دوبارهي فرضيات سياسي ـ فرهنگي و ”ژرف انديشي“ در آينده با دقتي افزونتر از گذشته، احساس ميشود. در چنين محيطي، مطالعات آيندهپژوهي، مقولهاي ضروري است. در شرايطي كه ما بدون ترديد در چنبرهي شبكهي گستردهاي از واماندگيهاي آموزشي و نهادي در سراسر جهان گرفتار هستيم، بديهي است كه اخطار و انذارهاي آيندهپژوهان اهميت خويش را از دست نخواهد داد، بلكه با مرور ايام اين الزام قويتر و ضروريتر جلوه خواهد كرد. صرفنظر از جزييات و رخدادهاي كوچك و يا غيرمترقبه، رويدادها و روندهاي چند دههي آينده به سادگي قابل پيشبيني و پيشنگري است. به همين دليل با اطمينان ميتوان ادعا كرد كه سالهاي آينده، چالش برانگيزترين و سختترين دورهي حيات بشر خواهد بود. با وجود اطمينان فزاينده به كاركرد و نقش مطالعات آيندهپژوهي به مثابه ابزاري قابل اتكار براي مقابله با كاستيهاي دانش، ناتواني جوامع و انسانها براي پيشبيني كامل نتايج اقدامات خود و عدم اطمينان به آيندهاي انكارناپذير هنوز به ميزان قابل توجهي بر آينده سايه افكنده است. آينده كاملاً باز است، هنوز شكلي به خود نگرفته و در بسياري از جنبهها پيشبيني ناپذير است (در حقيقت، آگاهترين ناظران هم نظر هستند كه آينده پژوهان نبايد حتا براي پيشبيني امور تلاش كنند؛ پيشبيني مفهومي، تضادنما، آسان و ممتنع است كه در صورت وقوع، به شكلي منطقي، نقش انسانها در شكلدهي به تاريخ را متاثر ميسازد). براساس اين باور، شايستهترين نقش و كاركرد براي آيندهپژوهان، تسهيل توسعه و كاربست آيندهنگاري در ابعاد فرعي، سازماني و گروهي است. فرض بر اين است كه آينده بر مبناي ظرفيت و قابليتهاي گستردهي بشري كه با مفاهيم، موضوعات و گفتمان آينده تقويت ميشود و فنون و سازمانهاي حرفهاي آن را حمايت و پشتيباني ميكنند، پايهگذاري ميشود. يكي از پيامدهاي آيندهنگار خوب، خلق فضاي تصميمگيري توسعه يافته و مناسبي است كه گذشته، حال و آيندههاي محتمل را در بر ميگيرد. چنين محيطي، الزامات فراواني براي فرمولبندي سياست و سوگيري، تصميمگيري و تشخيص ماهيت اهداف راهبردي در سازمانها را به همراه دارد. اين حقيقت كه نميتوان آيندهپژوهي را يك رشتهي نظام يافته و دانشگاهي ناميد، اهميت فراواني ندارد، بلكه مهم آن است كه مطالعات آينده قادر به توليد دانش مفيد و حمايت از تحقيق روشمند است.
با توجه به چنين شرح و تفسيري، آيا براي وجود دانشپايهي آيندهپژوهي ضرورتي احساس ميشود؟ پاسخ اين پرسش به يقين، مثبت خواهد بود. جل دال آيندهپژوه نروژي در همايش فدارسيون مطالعات آيندهپژوهي جهانا در بارسلون (سپتامبر 1991) گفت:
”فقدان دانش مشترك پايه، پيچيدگي كار در دورههاي آمادگي، برنامهريزي تحقيقاتي، آموزش و توسعهي طرحهاي آيندهپژوهانه را به همراه دارد“.
اين حوزه، به دليل گستردگي، پراكنش وسيع جغرافيايي و پارادايمها و انگارههاي تحقيقاتي، از ساير حوزههاي علم و فناوري متمايز است. در چنين حوزهاي از دانش با حجم فراوان تنوع و گستردگي، تكليف تازهواردها، به ويژه دانشجويان علاقمند چيست و از كجا بايد شروع كنند؟ يافتن پاسخي در خور براي اين پرسش آسان نبود. براي رسيدن به پاسخ مناسب، پراكنش وسيعي از پيشنهادها به دانشجويان و ساير اقشار ارايه شد كه بر وجوه و حوزههايي از كار مبتني بود كه مدرسان بيشترين ميزان آشنايي را با آن داشتند. براي مثال، در مدارس ايالات متحده، ابزارها و فنون مورد تاكيد در مطالعات آيندهپژوهانه، اغلب به حوزههاي اختصاصي در مفاهيم آيندهپژوهي اشاره داشتند. در چشماندازي گستردهتر، ابزارها و فنون داراي ارزش و اعتبار هستند. در نتيجه، توسعهي دانش پايه، گونهاي از چارچوب استاندارد براي مراجعه و نقشهي كلان را پيش روي ما قرار ميهد كه با كمك آن ميتوان عناصر اصلي اين حوزه را سازماندهي كرد. علاوه بر اين، پيدايش دانش پايه به توسعهي حوزهي آيندهپژوهانه و درك بهتر دانش ايجاد شده كمك ميكند. با شناسايي جنبههاي مشترك مطالعات آينده و متمركز ساختن اين مطالعات در قالب ساختاري منسجم، ميتوانيم شاهد ظهور محيطي نظاميافته باشيم. محيط ياد شده، بسيار بزرگتر و گستردهتر از مجموع اجزاي خود خواهد بود. وقوع چنين امري ناشي از هماهنگي بين اجزاي مختلف (براي مثال ادبيات سازمانها، دستاندركاران و روشها) و افزايش استعداد و قابليت گسترس محيط براي بالندگي آنها است. برقراري هماهنگي و افزايش استعداد محيط، امكان ظهور كاركردها و ظرفيتهاي اجتماعي تازه را فراهم ميسازد. براي مثال، آيندهنگاري اجتماعي، كه حالت و وضعيتي متمايز و آيندهمدار از ادارك و كاركرد اجتماعي است، ميتواند از طريق قابليتهاي متمايز فراوان و يا حتا به واسطهي برخي از اين قابليتها به عرصهي ظهور برسد. همانطور كه پديدههاي نوين اجتماعي مانند مطالعات مالي قرن بيست و يكم از شناسايي الزامات و تعهدات نسلهاي آينده و آيندهنگاري كاربردي اجتماعي پيرامون تلاشهاي سازماندهي شده بر محور آينده به دست آمد، آيندهپژوهان قادر خواهند بود خود را به شيوهاي آشكارتر در يك ماتريس منظم و زاينده قرار دهند. به عبارت ديگر، دسترسي به الگوهاي گستردهتر در آيندهپژوهي. درك نقاط قوت و ضعف اين حوزه را آسانتر خواهد كرد. اين رويداد، تسهيل نقد و توسعهي فراگيرتر را موجب ميشود.
دانشپايه در مشروعيت بخيشدن به مطالعات آيندهپژوهانه به عنوان فعاليتي تحقيقاتي و كاربردي اهميتي حياتي دارد. تمامي موضوعات و حوزههاي دانش به گونهاي از درك و فهم مشترك از محيط خود و ارتباط آنها با ساير حوزهها نياز دارند. در مطالعات آيندهپژوهي، شناسايي و تعريف هستهي دانش/اقدام، موضوعي بالنسبه ساده و روشن است و پايهاي نظاميافته براي آموزش، يادگيري، تحقيقات و ساير مفاهيم پديد ميآورد (به بخش بعدي نگاه كنيد). تصميمسازان و ديدهبانان علم و فناوري در حوزهي آكادميك و دانشگاهي تنها بايد به آن چه كه در محيط مطالعه و بررسي آنها ميگذرد به دقت نگاه كنند تا دريابند كه اين رويدادها و روندها چگونه با نقشهي معاصر دانش همخواني دارند. با اين حال تلاش براي تعيين مرزهاي مطالعات آيندهپژوهي به سادگي امكانپذير نيست و حتا ميتوان ادعا كرد كه اقدامي غير ضروري است. براي كمك به حل اين معما و يافتن پاسخ براي تعيين مرزهاي مطالعات آيندهپژوهي، پاسخگويي به اين پرسشها ما را در يافتن راه مناسب ياري خواهد كرد. مرزهاي جغرافيا كجا است و اين داناش به چه مرزهايي محدود ميشود؟ مرزهاي تاريخ كجا است؟ بايد اعتراف كرد هيج يك از دو حوزهي ياد شده كه به خوبي دانش پايه و مفاهيم خويش را استوار ساختهاند، مرزهاي خود را به روشني مشخص نكردهاند. بارزترين دليل اين ابهام، تركيب اين دو حوزه در يكديگر و در بيشمار حوزههاي ديگر ميباشد. جغرافيدان يا مورخي را نميتوان يافت كه قادر به تعيين مرزهاي دانش در حوزهي خود باشد. درست به همين دليل، آيندهپژوهان نيز نبايد در تعيين مرزهاي مطالعات آيندهپژوهانه تلاش كنند. آن چه كه بايد بر آن تكيه داشت، شناسايي هستهي استقرار يافتهي دانش، دانستهها و فنون مورد قبول گروهي از دستاندركاران و كارشناسان اين رشته است. نكتهي مهم اين جا است: آيا ميتوان آيندهپژوهي را آموزش داد؟ آيا مي توان آن را مطالعه كرد؟ آيا ميتوان آن را مانند ابزاري سودمند براي رفع مشكلات جهان واقعي به كار بست؟
اگر پاسخ به اين پرسشها مثبت باشد، آن گاه نبايد نگران تعيين حدود و مرزها باشيم.
سرانجام آن كه، دانش پايه موجبات دسترسي به كار آيندهپژوهان در سراسر جهان را فراهم ميآورد، شرايط درك بهتر اين آثار و سودمندي آنها در محيطهاي مختلف را مهيا ميسازد. يكي از نمونههاي آشكار دانش پايه در مفهومي نوين، كار يك گروه مطالعاتي دبيرستاني در كوينزلند استراليا با موضوع ”آيندههاي فردي، اجتماعي و جهاني“ است. اگر فهم و درك افراد از مطالعات آيندهپژوهي تنها محدود به ”مجموعهاي از ايدههاي خوب“ يا ”طرح يك چشمانداز“ بود، آن گاه چنين مفاهم تازهاي به عنوان موضوع درس و تحقيق مطرح نميشد. اين رويكرد ناشي از قدرت ايدهپردازي دانش پايه و موجوديت آن به عنوان يك مقولهي نظام يافته بود كه گروههاي كاري مختلف را قانع كرد كه با اين حركت نوين هم گامي كرده و به بيراهه نرود. وقوع چنين رخدادي بيانگر ظهور علايم اوليه در فرايند رو به گسترش مقبوليت يافتن ديدگاههاي آيندهپژوهانه در آموزش و ساير حوزههاي ديگر است. در نتيجه، انتظار ميرود كه دانش پايهي آيندهپژوهي براي بيشمار افرادي كه از موجوديت آن آگاهي مييابند، نقش تسهيل كننده داشته باشد تا در سايهي آن، انديشهي خود را در اين حوزه تعميق بخشيده و كاربردهاي در حال ظهور آن را به كار گيرند.
به طور خلاصه، دانش پايه، ابزاري براي انسجام بخشيدن به عناصر مختلف آيندهپژوهي است كه مولفهها و مفاهمي اساسي مشترك را در اختيار دانشآموزان، دانشجويان و غيرمتخصصان قرار ميدهد. به عبارت روشنتر، دانشپايهي آيندهپژوهي، گامي بلند در روند مشروعيتبخشي به ايدهي مطالعات آيندهنگرانه است.
منبع: آيندهپژوهي
|