جهان معاصر در آستانهي تحولات و دگرگونيهاي شگرفي است؛ تحولاتي كه در هيچ برههاي از تاريخ بشر بديلي براي آن سراغ نميتوان گرفت؛ انقلابي جهاني و فراگير بر تمامي عرصهها و زواياي حيات بشر چيره شده است كه گسلي ژرف ميان گذشته و آيندهي جهان ايجاد خواهد كرد. جوامع بشري گذار بزرگ و تاريخساز خود به عصر حيرت را آغاز كردهاند؛ نظريهها و روششناسيهاي علمي و معرفتشناسانهي بسياري در معرض ترديد قرار گرفتهاند و سونامي تغيير چنان شتاب گرفته است كه تمامي آموزههاي كهن و نظريهپردازيهاي خردمندانهي فلسفي را به چالش ميخواند. پيدايش نظريهي آشوب، نظريهي سامانههاي پيچيده و نظريهي سامانههاي باز، تنها نقطهي آغازي بر اين دوران آشوبناك است.
رشد شتابان علم و فناوري و پديدهي جهاني شدن فرصتها و تهديدهاي نوپيدايي را به ارمغان آورده است و بيسبب نيست كه هر روز شاهد شگفتي تازهاي هستيم؛ فرهنگها، باورها و ارزشهاي گوناگون در برابر يكديگر صفآرايي كردهاند و نبردي نفسگير و نرمافزاري در حوزهي فرهنگ و انديشه آغازيدن گرفته است. زمين، منابع و ذخاير خدادادي خود را در معرض تاراج و دستبرد و اسراف بشر ميبيند و گويي گسترش پديدهي گازهاي گلخانهاي و گرم شدن زمين به تدريج و تدرج، آغازي بر يك پايان را رقم ميزند. گرماي زمين، بسياري از اقوام ـ ملتها را در خطر زوال قرار داده است و در آيندهاي نه چندان دور شاهد آن خواهيم بود كه سرزمينهاي بسياري در كام آب بلعيده خواهد شد و پيامد اين شرايط، مهاجرتهاي بزرگ و جدالهاي قومي ـ سرزميني خواهد بود. رسانههاي ديجيتالي و گروهي، اين گوسالههاي سامري عهد جديد، انديشه و ارزشها را به جولانگاه نبرد كشيدهاند و گسترش شيوههاي نوپيداي ارتباط از راه دور، حاكميتهاي ملي و مرزهاي سياسي را فرو پاشيده و چون ميهماني ناخوانده بر سفرهي همگان مينشيند تا به زعم كدخدايان دهكدهي جهاني، زبان، باور، ارزش و نگرشهاي همساني را در جهان پديد آورد.
دانشهاي نوين و فناوريهاي تازه اگر چه زيست بوم بشر را غرق در رفاه و آسايش كردهاند، اما درهاي بس ژرفتر ميان فقير و غني گشودهاند و صدها فرصت و تهديد آميخته به هم را در دسترس همگان قرار دادهاند كه رمزگشايي از آنها نيازمند بصيرتي ژرف و درايتي راهبردي است. انقلاب فناورانهي تازهاي در حال شكلگيري است، انقلابي بس سترگتر از اختراع ماشين بخار، هواپيما، بمب اتم و سفر به فضا. انقلابي كه چهرهي آشناي محيط زيست، فناوري، دانش، اقتصاد، سياست و فرهنگ را به شدت دگرگون خواهد ساخت. فناوريهاي همگرا شده (تركيبي همافزا و همكوشان از نانو فناوري، فناوري زيستي، فناوري اطلاعات و علوم شناختي) به عنوان نيروي پيشران انقلاب فناورانهي تازه، چهره و سرشت جهان پيراموني را به شدت دستخوش دگرگوني خواهد ساخت.
ورود محصولات فناورانهي تازه به بازارها، رقابتي فراگير در حوزهي اقتصاد و فرهنگ را موجب خواهد شد و قطبهاي تازهاي را در عرصهي دانش و فناوري پديدار خواهند شد. در اين كشاكش و جدال نفسگير، بقا و افزايش سهم از ثروت و قدرت جهاني عمدهترين دغدغههاي دولتها، ملتها و پيمانهاي فراملي است. ترديدي نيست كه جهان آينده جولانگاه تحولات و ناپايداريها است و تنها كساني ياراي ايستادگي در برابر تندباد رويدادها و حوادث را دارند كه به شيوهاي كنشگرانه و پيشدستانه به پيشواز تغيير بشتابند و حتا خود عامل و كنشگر تغييرهاي دلخواه باشند. ماندگاري و توسعه در جهان فرا رو نيازمند كشف و شناسايي پيشدستانهي رويدادها و معماري جهان دلخواهي است كه ميتواند زادگاه آرمانهاي يك سازمان يا ملت باشد.
دستيابي به اين توانمندي نيازمند چيرگي بر دانش راهبردي آيندهپژوهي و كاربست آن در عرصهي عمل و رقابتهاي آينده است. حركت و طي طريق در اين محيط ابهام و دودلي جز با رازگشايي از رويدادهاي در حال شكلگيري، امكانپذير نخواهد بود. بيسبب نيست كه اينك دانش آيندهپژوهي عمدهترين مغزافزار و دست افزار در قلمرو تصميمسازي و رقابتهاي گوناگون است.
با توجه به اهميت دانش آيندهپژوهي در عرصههاي گوناگون، علمي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي، اين نوشتار ميكوشد با نگاهي گذرا، تصويري تمامنما از آيندهپژوهي، ضرورتها و شيوههاي كاربرد آن را توصيف كند. اميد ميرود اين دانش معطوف به اقدام، در عرصهي ملي از حوزهي تواناييهاي فردي گذر كرده و به ظرفيتي اجتماعي براي كنشگري تبديل شود.
آيندهپژوهي، حوزهاي نو در عرصه دانش
همگان به خوبي ميدانند كه هوشمندانهترين رويكرد انسانها و جوامع، آماده شدن براي رويارويي با رخدادهاي پيشبينيناپذير و رفتن به پيشواز آينده است؛ اما پرسش اين جا است كه چگونه بايد به پيشواز آينده رفت، چگونه ميتوان رفتارهاي پيشدستانه داشت و چه سان ميتوان براي رخدادهاي پيشبينيناپذير آماده شد، حال آن كه اگر رويدادي غير منتظره باشد، به دشواري ميتوان براي رويارويي با آن آماده شد، زيرا در حقيقت، نميدانيم آن «رويداد» چيست.
ترديدي نيست كه آماده شدن براي آينده، اندرز شايستهاي است، اما آماده شدن براي چه؟ اگر بخواهيم براي رويدادهاي پيشبينيناپذير و غيرمنتظره كه آينده را شكل ميدهند، آماده شويم، بايد تمامي رويدادها و پيشامدهاي ممكن را در نظر آوريم؛ اما رويدادهاي ممكن و محتمل بسيار پرشمارتر از آن هستند كه بتوان تمامي آنها را واكاوي و بررسي كرد و چه بسا همين واقعيت بيچون و چرا، تلاش ما براي كسب آمادگي در برابر رخدادهاي غير منتظره را به جستوجويي بيهوده و نابخردانه مبدل سازد.
خواه ناخواه، آينده آميخته و سرشار از عدم قطعيت و ناپايداري است؛ حتا خردورزانهترين برنامهريزيها نيز ميتوانند در گيرودار اجرا، از مسير راستين خود منحرف شوند، چه بسا در راهپويي به سوي آينده، با پيشامدهايي شگفتيساز (غيرمنتظره) روبرو شويم، اما با اين حال، ميكوشيم براي آينده و رويارويي با عدم قطعيتهاي نهفته در آن، مهيا شويم، اين همان تلاش پيوسته و دامنهداري است كه در زندگي روزمرهي خود، به شيوهاي كم و بيش شگفتانگيز و هوشيارانه به كار ميبنديم. ما در زندگي روزانهي خود ميكوشيم آينده را تا سر حد امكان، مهار و مديريت كنيم و در اين راه، نه تنها خود را با آن چه كه گمان داريم روي خواهد داد، سازگار خواهيم كرد، بلكه تلاشي دو چندان را به كار ميبنديم تا شرايطي را رقم بزنيم كه دلخواه و مطلوب ما است. در حقيقت، همهي ما براي روزها و سالهاي آينده با دقت تمام برنامه ميريزيم، براي مثال، براي ازدواج يا آيندهي حرفهي خود برنامه ميريزيم و همواره به اين واقعيت نيز توجه و باور داريم كه چه بسا همهي امور به دلخواه ما جريان نيابد.
ما اغلب پيرامون شيوهي برنامهريزيهاي خود براي آينده، چندان آگاهانه نميانديشيم و به همين سبب، براي بسياري از پرسشهاي سرنوشتساز، پاسخهايي در خور و بهنگام نداريم؛ پرسشهايي از اين دست كه در راه انديشيدن و چارهجويي براي آينده، به چه روشهايي متوسل شويم؟ چگونه براي پيادهسازي برنامههاي خود آماده شويم؟ در راه شكل بخشيدن به آيندهي پيشرو و سازگاري با آن، چه عواملي موجب كاميابي ما خواهد بود؟ در هر برههي زماني، چه كنشهاي بديلي پيش روي ما قرار دارد؟ گزينش هر كدام از راههاي بديل، چه پيامدهايي را در آينده موجب خواهد شد و اين كه به راستي، آيندهي دلخواه ما كدام است؟
اين پرسشها، همان پرسشهاي بنيادين آيندهپژوهي هستند؛ حوزهاي نو گشوده در دانش و پژوهش كه انديشهاي سازمند، سامانهاي و روشن پيرامون آيندههاي بديل دارد. اين عرصهي نوپديد تحقيقاتي كه شتابان در حال پيمايش مسير بالندگي و شكوفايي است، بر پنداشتها (مفروضات) و دورنماهايي ويژه استوار است، ارزشها، روشها و نظريههاي ويژهاي را به كار ميبندد. كنار زدن پردهي ابهام از آينده، آشنا ساختن بيش از پيش ما با گزينههاي محتمل آينده و افزايش ميزان چيرگي و استيلاي انسان بر آينده، اهداف عمدهي اين حوزهي نوگشوده هستند. در چارچوب دورنمايي فراگير و جامع، آيندهپژوهان اميد دارند بر چشمداشتهاي مردم از آينده تاثيرگذار باشند و كنشهاي آنان براي شكل بخشيدن به آيندهاي همخوان و سازگار با مقاصد و ارزشها را كارآمدتر سازند. به همين اعتبار و بر اين قياس، آيندهپژوهي دستافزار و ياريگر ما در راه آماده شدن براي رويارويي با رخدادهاي پيشبينيناپذير آينده و دستمايهاي براي شكل بخشيدن به فرداهاي دلخواه است.
آينده، سودايي همگاني
انديشيدن به آينده و تلاش براي اثرگذاري بر رويدادهاي در حال شكلگيري، مقولهي تازهاي نيست و به دستهاي خاص و يا نگرشي ويژه اختصاص ندارد، بلكه پديدهاي جهانشمول و فراگير است كه ميتوان خاستگاه و ريشهي آن را همپاي ديرينگي بشر بر كرهي خاك دانست. در تمامي اقوام، ملتها و جوامع، مردم به آينده و اهميت آن در زندگي توجهي در خور دارند؛ براي مثال، غيبگويي به شيوههاي گوناگوني در تمامي جوامع وجود دارد؛ گاه مراد از غيبگويي، همانگونه كه از ريشهي واژه در زبان لاتين برميآيد، آشكارسازي ارادهي خدايان بوده است. اگر چه واژهي غيبگويي بر كشف و ادراك مسايلي ابهام آلوده، ناشناخته و رازگونه اطلاق ميشود كه ميكوشد از آيندهاي قطعي، جبري و بيبديل رخنمايي كند، اما با اين حال، همچنان اين اميد و چشمداشت وجود دارد كه با پيشه ساختن تدابير مناسب، بتوان از رخداد وقايع نامطلوب و پيشبينيپذير جلوگيري كرد. البته بايد يادآور شد كه برخي از روشهاي غيبگويي بر كشف الگوهاي تكرارپذير و سازمند رويدادها تكيه دارند و از همين رو، شيوهاي منطقي براي تحليل روندهاي تكرارپذير هستند.
رويكرد مدرن به آيندهپژوهي همچون رويكردهاي شهودي و خرافي دربردارندهي كنشها و روشهايي براي پردهبرداري از آينده و در صورت امكان، مهار و تغيير آن بر پايهي خواسته و اميال بشر است.
با وجود اين شباهت در هدف، رويكرد آيندهپژوهي مدرن به مثابه رشتهاي علمي و مستقل، بر خلاف غيبگويي، بر نيروهاي فرا طبيعي، توانمنديهاي ويژهي فردي، جادو، شيوههاي ناشناخته و رازآلود، خرافه و نيروهاي پنهاني استوار نيست، بلكه آيندهپژوهي در عرصههاي علمي و فلسفي بر شيوههاي علمي و انسانگرايانه تكيه دارد. با وجود تفاوتهاي چشمگير ميان غيبگويي و آيندهپژوهي مدرن، سزاوار نيست كه بيدرنگ و تامل در پي انكار و نفي روشهاي پيشينيان براي شناسايي و كشف آينده باشيم، زيرا به گواه برخي بررسيهاي موشكافانه، شماري از روشهاي بدوي پيشبيني بر مشاهدهي دقيق و رفتارشناسانهي پديدهها و رويدادهاي تكرارپذير و الگوسازي آنها شكل گرفتهاند و دربردارندهي نوعي نگاه علّي ويژه به رويدادها و روندها هستند. از ديگر سو، انسانهاي بدوي در رويارويي با عدم قطعيت و هنگام قرار گرفتن بر سر چند راهيها به كمك و امداد غيبگويي و غيبگويان و به دليل باوري ژرف به اين مقوله، ميتوانستند بر ترديد جانكاه و فلجكنندهي خود چيره شوند. شايد غيبگويي حاوي ارزشهايي فراتر از اين نيز بوده است؛ غيبگويان با بهرهگيري از تجارب پيشين و تعميم آن به رويدادهاي آينده، الگوهايي كم و بيش چارهساز را طراحي و تدوين ميكردند و يا برخي از غيبگويان به امداد بصيرتي ژرف ميتوانستند از راه واكاوي و تحليل دلواپسي و تشويق فرد، فراسوي ضمير خودآگاه او را بكاوند و يافتههاي ارزشمندي براي غيبگوييهاي خود بيابند.
نكتهي ظريف در ترازيابي روشهاي بدوي غيبگويي و مقايسهي آن با آيندهپژوهي مدرن، وجود نقطهي اشتراك ديگري را نمايان ميسازد: هر دو روشِ رازگشايي آينده، وابسته و همبسته به باور و اعتماد مردم هستند. شايد در اين عرصه، غيبگويي مزيتي چشمگير بر آيندهپژوهي مدرن دارد، زيرا در جوامع بدوي و در ميان مردم باوري ژرف به غيبگويي وجود داشت؛ باوري كه بيهيچ ترديد، از اعتقاد عمومي جوامع مدرن به دانش آيندهپژوهي افزونتر است. اما با اين حال، باور همگاني به توانش و اهميت آيندهپژوهي نوين نيز در حال افزايش و بالندگي است؛ اينك آيندهپژوهي مدرن به مثابه يك رشتهي مستقل دانشگاهي و شيوهاي كارآمد در مطالعات فناورانه، اجتماعي، سياسي و فرهنگي با اقبال همگاني همراه شده است، به گونهاي كه در حال حاضر، آيندهپژوهي به عنوان رشتهاي دانشگاهي در بيش از شصت دانشگاه معتبر داراي كرسي است و نهادهاي فراملي آيندهپژوهي در طراحي و تدوين نقشهي راه و پيشبيني آينده جايگاهي در خور و سزاوار دارند. چاپ و انتشار هزاران مقاله و نوشتار در حوزهي آيندهپژوهي نيز گواهي بر اين مدعا است. براي مثال، در سال 2001، ميشل ماريين[1] در فصلنامهي پيمايش آينده[2] چكيدهي سه هزار كتاب، گزارش و مقالهي برگزيدهي حوزهي آيندهپژوهي را منتشر ساخت كه در فاصلهي سالهاي 1996 تا 2000 ميلادي به رشتهي تحرير در آمده بودند، حال آن كه سي سال پيش از اين، آثار در خور توجه در فهرست ماريين از رقم يكهزار و هفتصد تجاوز نميكرد. اين پيشرفت و افزونگي نشان از روند رو به گسترش و فراگيريِ آيندهپژوهي دارد. اينك پژوهش در حوزهي آينده به شيوهاي فزاينده، تصميمها و سياستهاي عمومي را متاثر ساخته است و بسياري از سازمانهاي آيندهپژوهي ميكوشند عرصههاي برنامهريزي و سياستگذاري را هدف تلاشهاي خود قرار دهند و براي كاميابي بيشترِ كسب و كار خود، آيندهپژوهي را به خدمت گيرند.
بسياري از دولتها در راه افزايش و گسترش ظرفيتهاي آيندهپژوهي گامهاي بلندي برداشتهاند و براي كشف فرصتهاي تازه و رهايي از تهديدها، از آيندهپژوهي به عنوان ابزاري كارآمد بهره گرفتهاند. براي مثال، ميتوان به تلاشهاي آيندهپژوهانهي وزارت برنامهريزي كويت اشاره كرد كه با بهرهگيري از آيندهپژوهي قوم نگاشتي، عرصهاي مناسب براي تصويرپردازي آيندهي اقتصادي و الگوهاي بهينهي نظام فرهنگي و اجتماعي در دوران پس از اتمام نفت فراهم ساخته است.
آيندهپژوهي در رويكردي تازه تلاش در حوزهي تحول آگاهانهي جوامع بشري را در دستور كار خود قرار داده است؛ مراد از اين تحول و دگرگوني، بررسي و هدايت تغييرات اجتماعي و فرهنگي در آينده است كه به شدت در دايرهي تاثير انتخابهاي بشر قرار دارد. مقولههايي مانند بررسي و احتمال سنجي گزينههاي بديل برپايي و توسعهي جامعهي جهاني و هويت جوامع بشري آينده، ضرورت تدوين و تكوين نظاميهاي اخلاقي و ارزشي واحد در تمام جهان و برقراري گفتمانهاي جهاني پيرامون ارزشهاي انساني، از جمله دغدغههاي ارزشمدار آيندهپژوهي است كه آگاهي از آن و دخالت سازنده در فرايند آن، ضرورتي انكارناپذير براي تمامي جوامع و ملتها است. پيشبيني و طراحي نهادهايي فراملي براي پاسداري از صلح و عدالت، سازوكارهايي براي كاهش نابرابريها در حوزهي آموزش، بهداشت، سلامت، توزيع درآمد و دسترسي به دانش و اطلاعات، كاهش دلواپسيها و هراس بشر از تحولات آينده و جهشهاي فناورانه كه باورها و ارزشها را در معرض مخاطره و تهديد قرار ميدهند و تلاش براي مهار بلندپروازيهاي افسار گسيختهاي مانند دستكاريهاي ژنتيك و توليد فرا انسانهاي آزمايشگاهي، از جملهي اين كوششهاي آيندهپژوهانه است. آيندهپژوهي دريافته است كه پيشرفتها و جهشهاي شتابناك دانش و فناوري بسيار پر شتابتر از شكلگيري قواعد و رويههاي اخلاقي براي مهار و مديريت اين عرصه است.
بيترديد، همهي ما باور داريم كه مطالعه و تحليل تاريخ، اهميت فراواني دارد؛ قرآن از تاريخ به عنوان عبرت ياد ميكند و آن را سرشار از الگو و آموزه براي آينده ميداند. تاريخ نقشي در خور توجه نيز در حوزهي آيندهپژوهي دارد و ميتواند در عرصهي روند پژوهي حاوي آموزهها و رفتارهايي باشد، اما آموزش آينده و آيندهانديشي كمتر از گذشتهنگري و آموزش گذشته مورد توجه و تامل قرار گرفته است، حال آن كه در عصر عدم قطعيت و گسترش ناپايداري چه بسا آيندهي فرا روي ما بالضروره ديگر ادامهي روندهاي گذشته نباشد. عرصههاي گوناگون حيات معاصر جامعهي بشري شاهد رويدادها، روندهاي نوپديدي است كه هيچ پيشينهاي از آن در خاطره و انديشهي ما وجود ندارد. اين رويدادها و روندهاي نوپيدا، شرايط به غايت تازهاي را رقم ميزنند كه مناسبتي با تجربهها و الگوهاي پيشين ذهن ما ندارند. به ديگر عبارت، ما در معرض رويدادها و روندهايي گسلساز و گسستي هستيم كه درهي معرفتي ژرفي را ميان گذشته و آينده ايجاد ميكنند و بر همين قياس، نگرشها و برنامهريزيهاي خطي و سنتي، رفتارشناسي و الگوپروري گذشتهنگر و تحليل روند، دستكم در شمار زيادي از رويدادهاي جهان پيراموني بياعتبار و ارزش خواهند شد. اگر ما در روشها و رويكردهاي آيندهپژوهانهاي مانند پسنگري به گذشته چشم ميدوزيم ـ كه صدا البته تنها در برخي زمينههاي ويژه كاربرد دارند ـ هدف غايي ما دستكاري دلخواه در آينده است و به همين سبب، گذشته به اعتبار آينده ارزشمند ميشود، اما با اين حال، شمار تاريخنگاران و مورخان، منابع و برنامههاي درسي تاريخي به مراتب پر شمارتر از تلاشهاي آيندهپژوهانه است.
تكوين آيندهپژوهي مدرن
شايد با اندكي تامل و ترديد بتوان انتشار مقالهي «پيشبيني تاثير پيشرفت علمي و مكانيكي بر حيات و انديشهي بشر» نوشتهي اچجيولز[3] را در سال 1901، نخستين گام در راه پيدايش آيندهپژوهي مدرن دانست. او در اين اثر تاريخساز ضرورت پرداختن به علم آينده را يادآور شد. البته شايد مناسبتر و سزاوارتر باشد كه پيش از اين مقاله، از داستانهاي آيندهگرايانهي نويسندهي فرانسوي، ژول ورن[4] سخن بگوييم؛ آثار او را ميتوان زمينهساز آيندهپژوهي و اين نويسندهي آفرينشگر را پيش آيندهپژوه ناميد. در ميان اين نامها بايد به شمار زيادي از نويسندگان و انديشهورزان اشاره كنيم كه نوشتههايشان به شكلگيري بسياري از عرصهها، سرمشق و اهداف آيندهپژوهي كمك شاياني كرده است.
تلاش انديشمند جامعهشناس، ويليام آگبرن[5] نيز نقطهي عطف ديگري در شكلگيري آيندهپژوهي نوين است. اين انديشمند با كمك همكاران خود در سال 1933 گزارش جامعي پيرامون تغييرات اجتماعي در ايالات متحده را با عنوان روندهاي اجتماعي معاصر در ايالات متحده، به سفارش شوراي تحقيقاتي رياست جمهوري به رشتهي تحرير در آورد و در تهيهي گزارش ديگري به نام روندهاي فناورانه و سياستهاي ملي؛ مروري بر پيامدهاي اختراعات تازه، سهم فراواني داشت.
آگبرن از راه گمانهزني و ارزيابي روندهاي مقداري و تعميم آن در شرايط آينده، شكلگيري شرايط تازه را پيشبيني كرد؛ رويكردي كه ميتواند در پيشبيني رويدادهاي كم و بيش خطي و برخوردار از رفتارهاي سازمند، كارآمد باشد. بر پايهي نگرش آگبرن، تغييرات جهاني، اغلب از رشتههاي علّي پيروي ميكند و بر اين قياس، تغييرات از حوزهي فناوري آغاز شده، سپس عرصهي اقتصاد را در دايرهي تاثير خود قرار داده و سرانجام موجب تغيير در نهادهاي اجتماعي مانند خانواده و حتا دولت ميشوند. بر پايهي نگرش اين جامعهشناس آيندهنگر، تغييرات اجتماعي و دگرگوني در نهادهاي جامعه موجب تغيير در باورها، نگرشها و ارزشها خواهد شد. البته آگبرن اعتقاد راسخ دارد كه اين زنجيرهي علّي رابطهاي برهمكنشي دارد و تغيير اجتماعي نيز كه خود معلول تحول در اقتصاد و فناوري بود، در جهتي وارونه، علتِ تغيير در اقتصاد و فناوري ميشود. اينك در پرتو تلاشهاي آگبرن ارزيابي فناوري، از جمله دغدغههاي آيندهپژوهي معاصر است كه در اين عرصه، اخلاق، ارزشها، فرهنگ و برهمكنشها با فناوري دستمايهي بررسيهاي موشكافانه است. آگبرن در ادامهي تلاشهاي خود در عرصهي آيندهپژوهي اجتماعي براي دستيابي به شاخصهاي اجتماعي كوشيد. شاخصها و نشانگرهايي كه از راه بررسي و تحليل آنها ميتوان تحولات اجتماعي و رويكردهاي آتي جامعه را پيشبيني كرد. اين شاخصها ابزارهايي براي رفتارسنجي اجتماع و ترازيابي جامعه فراهم ميسازند.
شايد در اين مجال يادآوري نام ناتان ايزراييلي[6] به عنوان يكي از بنيانگذاران روانشناسي اجتماعي آينده و ابداعگر روش دلفي[7] كه يكي از روشهاي كارآمد آيندهپژوهي به شمار ميآيد، خالي از لطف نباشد. بايد اين نكته را يادآور شد كه در آن برهه از زمان، آمادگي لازم براي پذيرش اجتماعي روانشناسي آينده پديدار نشده بود و جهان در آستانهي جنگ جهاني و تلاش براي چيرگي بر ركود بزرگ دست و پا ميزد. تلاشهايي مانند زمينهسازي براي برپايي نظام اشتراكي در شوروي، ساماندهي ايتالياي فاشيستي و همگراسازي جامعهي آلمان براي گسترش و نهادينهسازي نازيسم، نخستين دلمشغولي دولتها و سياست پيشگان بود. آنها نيازمند طراحي و تدوين برنامهها، جان بخشيدن به سياستها و پيريزي نقشههايي براي آينده بودند.
ناگفته پيدا است كه برنامهريزي در تمامي عرصههاي زندگي، پيشينهاي به بلنداي عمر بشر دارد و همانند آيندهپژوهي از نخستين روزهاي حيات انسان، به عنوان ضرورتي انكارناپذير و رويكردي معطوف به آينده خودنمايي كرده است. حتا سادهترين تلاشهاي بشر نخستين نيز نيازمند برنامهريزي و نگرشي آيندهانديشانه بود، اما همگام با گذار انسان از عصر كشاورزي به دوران صنعتي، برنامهريزي نيز با چالش افزايش پيچيدگي و ازدياد مولفهها و نيروهاي تاثيرگذار روبرو شد. بنيانگذاري تمدنهاي بزرگ و كهن بدون برنامهريزي امكانپذير نبود، حتا تلاشهاي روزانهي بشر مانند دامداري و كشاورزي نيز با چشمداشتهايي در آينده عجين شده بود.
برنامهريزي براي كاميابي در جنگ جهاني اول، بسيج ملي نيروها و توانمنديهاي گوناگون از راه تحليل و تفسير گذشتهي نزديك و حال، و تعميم آن به آينده و شناسايي پيشرانها و مولفههاي شكلدهنده به پيامدهاي ويژه، مقولهاي بود كه برنامهريزي را به نگرش آيندهپژوهانه پيوند ميزد.
انديشهي ايجابي انقلابيون كمونيست و نيروهاي بلشويك، راهبردها و تاكتيكهاي آنها براي رسيدن به قدرت، بدون در اختيار داشتن الگويي در گذشته و ضرورت طراحي و تدوين چشماندازهايي آرماني براي آينده و انديشههاي ارادهگرايانهي طرفداران و نظريهپردازان مكتب اشتراكي، تلاش نظام فاشيستي ايتاليا براي كسب اقتدار ملي، نظامي و اقتصادي در آينده و برتري بخشيدن به كارشناسان فني در برابر سياستمداران، تلاش آلمان نازي براي طرحريزي بسيج تودهاي و غلبه بر ركود و نيازهاي برخاسته از بحران جنگ جهاني دوم، از جمله روندهايي بودند كه زيستبوم بهينه نشو و نماي آيندهپژوهي را فراهم ساختند.
در ميان كشورهاي درگير نبرد در جنگ جهاني دوم، فرانسه جايگاه ويژهاي داشت، زيرا برنامهريزي بلندمدت به شيوهاي گسترده در اين كشور رواج داشت و از ديگر سو، برنامهريزي و آيندهپژوهي در اين كشور بيش از هر جاي ديگر، همگرا و همبسته شده بودند. شايد پيدايش چنين شرايطي در فرانسه برخاسته از مكتب اثباتگرايانهي[8] آگوست كنت[9] و برپايي دانشگاهي به نام مدرسهي پليتكنيك باشد. بيسبب نيست كه بسياري از انديشهورزان، فيلسوف فرانسوي كوندورسه[10] را شايستهي عنوان پدر آيندهپژوهي ميدانند. در خلال اين سالها، فرانسه به گونهاي آشكار مهد آيندهپژوهي بود. در دههي پنجاه گاستون برگر[11] مركز بينالمللي آيندهنگاري[12] را پايهريزي كرد و مجلهاي به همين نام منتشر ساخت. برتراند دو ژوونل[13]، آيندهپژوه فرانسوي از مدتها پيش، تلاش و پژوهش خود در حوزهي بررسي پيامدهاي اقدامهاي كنوني و احتمال هدايت و تاثيرگذاري بر آنها را وجه همت خود ساخته بود. به سال 1928 ژوونل در كتاب خود از طراحي و تدوين اقتصاد هدايتپذير سخن گفته بود. سرانجام او در دههي شصت، انجمن بينالمللي فوتوربيل[14] را بنيان نهاد كه از جمله سازمانهاي پر آوازهي آيندهپژوهي است. اين انجمن هنوز هم به فعاليت خود ادامه ميدهد و نشريهاي نيز به همين نام منتشر ميسازد كه دربردارندهي تحليل، پيشنگري و آيندهنگاري است. انتشار كتاب «هنر گمانهزني» در سال 1964 نقطهي عطف ديگري در تكوين و تعالي آيندهپژوهي مدرن بود. ژوونل در اين كتاب چارچوبهاي آيندهپژوهي، علل پيدايش و برخي بنيانهاي معرفتي و فلسفي حوزهي آيندهپژوهي را بررسي و كنكاش كرده است.
پس از فرو نشستن شعلههاي آتش جنگ جهاني دوم، تحول ديگري در راه بود كه در شكلگيري و پيدايش آيندهپژوهي مدرن تاثيري ژرف داشت. تحولات شگرف و همه جانبهي جنگ موجبات استقلال كشورهاي تازه و پيدايش دولتهاي نوپا از دل قلمروهاي مستعمراتي را فراهم ساخت. در اين تحول فراگير حدود يكصد و بيست كشور تازه، پاي به عرصه نهادند. اين كشورها براي ترسيم سياستها و برنامههاي خود و تحليل مناسبات ملي و فراملي نيازمند بررسي محيط داخلي، پيراموني و آيندههاي محتمل بودند. تجديد ساختارها و تحولات نوپديد در اين حوزه موجب گسترش آيندهانديشي در سطوح گوناگون شد. اين كشورهاي نوپا ميبايستي ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بر جاي مانده از دوران استعمار را با گزينههاي تازهتر و سودمندتر جايگزين ميكردند كه بر پايهي منافع ملي آنها استوار بود. در اين دوران ناپايداري، جدالي فراگير براي انتخاب ميان ميراثهاي استعمار و آموزههاي نوپديد در گرفته بود. رهبران ملي و مديران يكصد و بيست كشور تازه استقلال يافته پس از جنگ، خواسته يا ناخواسته ناچار بودند قوانين اساسي و برنامههاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ويژهاي را براي كشورهاي خود تدوين كنند و به همين سبب، ناگزير در كشاكش روندهاي برنامهريزي و آيندهپژوهي قرار گرفتند.
جنگ جهاني دوم معبر ديگري را براي رهپويي و حركت شتابان آيندهپژوهي گشود. گروهي از پژوهشگران در ارتش بريتانيا مامور مشاهدهي عمليات و فرايندهاي نظامي شدند تا از اين راه براي چيرگي بر كاستيها و افزايش اثربخشي ارتش راهكارهايي طراحي و تدوين كنند و بر اين منوال تحقيق در عمليات[15] پديد آمد. تلاش ديگر در اين عرصه، رسيدگي به چالش ورود فناوريهاي نوپديد به عرصهي دفاع و امنيت ملي بود. براي مثال، نيروي هوايي انگلستان كوشيد تا از فناوري نوظهور رادار به شيوهاي كارآمد براي مقابله با تهديد هواپيماهاي آلماني بهره بگيرد. كاميابي فناورانهي بريتانيا در برابر هجوم هوايي آلمان موجب انگيزش در كشورهاي ديگر همچون امريكا، فرانسه و كانادا شد و به همين دليل، گروههايي براي تحقيق در عمليات و تحليل سامانهها در ساختار ارتش شكل گرفت.
در گيرودار تلاشهاي آيندهپژوهانه در عرصهي دفاع و امنيت ملي، انديشگاههايي مانند رند[16] در ارتش ايالات متحده پديدار شدند. انديشگاه رند كه در آغاز راه، يافتههاي خويش را در چارچوب مقالاتي منتشر ميساخت، به تدريج در عرصههاي پژوهشهاي فكري نيز فعال شد. رند به عنوان يكي از پرآوازهترين نهادهاي آيندهپژوه تلاش خود را در عرصهي آيندههاي بديل، ارزشيابي نظريهپردازي و توسعهي روشها و انديشههاي بديع و نوآورانه به كار بست. پژوهشگاه رند رفته، رفته بخش در خوري از تلاش و توجه خود را مصروف عرصههاي غير دفاعي كرد. اين رويكرد تازه، انديشگاه رند را با چشماندازها و دورنماهاي فراگيرتر جهان آشنا ساخت.
افزون بر آن كه رند الگويي مناسب براي سازمانهاي پژوهشي و آيندهنگر به شمار ميآمد، مدرسهاي مثال زدني براي آيندهپژوهان بود. يكي از پرآوازهترين دانش آموختگان اين مدرسه هرمانكان[17] بود كه در زمرهي بزرگترين آيندهپژوهان جهان قرار دارد. هرمان كان دست كم يك رهآورد ارزشمند براي مردم جامعهي خود و آيندهپژوهان به ارمغان آورده است. او اهميت بررسي راهبردها و انديشههاي بديل را براي همگان آشكار ساخت. او خود نيز براي غلبه بر دشواريهاي گوناگون، كارراهههاي بديلي را مطرح ميساخت و سپس به تحليل و نقد آنها همت ميگماشت.
هجرت كان از انديشگاه رند به موسسهي هادسون[18] موجب شد تا اين موسسه به نهادي اثربخش در عرصهي آيندهپژوهي و پيشبيني تبديل شود. يكي از رويكردهاي نوآورانهي موسسهي هادسون، به پيروي از انديشههاي كان، انديشيدن به ناانديشيدنيها بود، مقولههايي كه در چارچوبهاي ذهني به دشواري جاي ميگرفت و آيندههايي باور نكردني به شمار ميآمد. اينك و در عصر ما صدها و شايد هزاران انديشگاه وجود دارند كه هر يك حوزهاي از مطالعات آيندهپژوهانه را در دستور كار خود قرار دادهاند.
سرانجام در سال 1970 و در پرتو تلاش شمار زيادي از آيندهپژوهان فدراسيون جهاني آيندهپژوهي[19] برپا شد. پيش از اين، بودجهي انديشگاهها از سوي بخشها و سازمانهاي دفاعي تامين ميشد و به همين سبب، پژوهشهاي اين نهادها تنها در چارچوب اهداف نظامي دنبال ميشد. با توجه به اين واقعيت، اعضاي فدراسيون جهاني آيندهپژوهي اهداف تازهاي از قبيل گسترش صلح و رفاه بشر، جهشهاي فناورانه، مبارزه با فقر و گرسنگي و توسعهي پايدار را در كانون توجه خود قرار دادند. اين فدراسيون و پيروان آن، آيندهپژوهي را در مقياسي جهاني طراحي و ترسيم كردند. اين دسته معتقد بودند مردم و جوامع نبايد سرنوشت خود را به دست آيندهپژوهاني بسپارند كه با انگارههاي نظامي خود به فرماندهان جنگي مدرن تبديل شدهاند و صدها جنگ ويرانگر و مرگبار هستهاي را در آينده تصور و ترسيم كردهاند. پس از فروكش كردن جنگ سرد در دههي نود ميلادي، رويكردهاي آيندهپژوهانه از عرصهي دفاع و امنيت ملي به حوزهي برپايي نظامهاي مردمسالار و توسعهي اقتصادي ـ فرهنگي نقل مكان كرد.
انتشار كتاب ظهور جامعه پسا صنعتي، اثر دانيل بل و كتاب محدوده رشد[20] در سال 1972 از ديگر عوامل تاثيرگذار در شكلگيري آيندهپژوهي مدرن به شمار ميآيند. نويسندگان كتاب محدوده رشد با بهرهگيري از دورنماي پويايي سامانهاي[21] به گونهاي بهتآور و شگفتانگيز پيشبيني كردند كه در صورت ادامهي روندهاي حاكم بر جامعه (در آن دوران) تا پايان سدهي آينده، دو روند رشد صنعتي و افزايش جمعيت به حالت ايستايي كامل خواهد رسيد. البته اين پيشبيني قابل بازنگري و اصلاح بود، زيرا احتمال دگرگوني در متغيرها و پيشرانهاي حاكم بر اين شرايط وجود داشت. كتاب محدوده رشد هم چنين پيشبينيهاي مشروط ديگري را پيرامون آيندههاي احتمالي نظام جهاني، با بهرهگيري از الگوهاي رايانهاي مطرح ميسازد. به هر تقدير، كتاب محدودهي رشد و نقدهاي فراوان پيرامون اين اثر، نگرش انسان به محيط زيست را تغيير داد و اين مقوله را به عرصهاي تازه براي تلاش و كنكاش آيندهپژوهي مبدل ساخت.
در سال 1968 باشگاه رم[22] به عنوان يكي از نهادهاي آيندهپژوهي در ايتاليا پا به عرصه گذاشت. بنيانگذار اين نهاد ميكوشيد براي مبارزه با نابرابري، فقر و گسترش آزادي و رفاه انسان همت گمارد. اين باشگاه ميكوشيد جهانيان را از تهديدهاي عمده فرا روي انسان معاصر آگاه سازد و از راه برنامهريزي بلندمدت، رفاه و آسايش بشر را فراهم سازد.
در ميان پيشگامان آيندهپژوهي معاصر بايد از اچدي لاسول[23] نيز ياد كرد. اين آيندهپژوه نامور روشها، الگوها و باورهاي تازه و درخوري از خود بر جاي گذاشته است و در عرصهي علوم اجتماعي مبارزه با جزمانديشي را به عنوان آرماني بزرگ براي خود توصيف كرد. سوداها و دغدغههاي لاسول در حوزهي سياست اجتماعي[24] و تلاشهاي او براي جهتگيري تازهي علوم سياستي موجب امتزاج آيندهپژوهي و سياست شد. لاوس به عنوان آيندهاي محتمل در كتاب ساختار رو به رشد و ديگر آثار خود، از ظهور دولتهايي اقتدارگرا به نام دولت پادگاني ياد ميكند. لاسول به فراست دريافته بود كه كارشناسان خشونت، استيلاي خود بر جامعه را از دو راه برقراري جهان تكقطبي و يا از راه دو قطبيسازي جهان براي توجيه گسترش نظامي توجيه ميكنند. لاسول پنج كاركرد عمده را براي حوزهي آيندهپژوهي برميشمارد:
توصيف هدفها و ارزشها؛
2- توصيف روندها؛
3- تبيين شرايط حاكم؛
4- تصويرپردازي آيندههاي ممكن و محتمل با توجه به ادامهي شرايط؛ و
5- ابداع، ارزيابي و گزينش سياستهاي بديل با هدف دستيابي به آيندهي مطلوب.
لاسول، از جمله آيندهپژوهاني است كه نقش عمدهاي براي اهداف و ارزشها قايل است. او همچنين بر اين باور تكيه و تاكيد دارد كه تصميمگيري رويكردي آيندهگرا است؛ رويكردي كه به شدت نيازمند آفرينش تصويرهايي از آيندههاي ممكن و گزينش مناسبترين آينده است. بر همين قياس، انسانها، خواه به تنهايي و خواه در چارچوب سازمانها و نهادهاي سياسي و اجتماعي نوعي نظام تصميمگيري ارزش بنيان هستند.
لاسول و شماري از همكارانش كتاب علوم سياستي[25] را به رشتهي تحرير در آوردند. برخي اين كتاب را نخستين چارچوب سازمند تحليلهاي سياسي ميدانند. به هر حال، لاسول به درستي نشان ميدهد كه ميان علوم سياستي و آيندهپژوهي ارتباطي تنگاتنگ و معنادار وجود دارد. بر پايهي شواهد موجود، شمار زيادي از آيندهپژوهان، علوم سياستي و آيندهپژوهي را دو عرصه و مقولهي در هم تنيده تلقي ميكنند و بر اين باور تكيه دارند كه اهداف، روشها و رويكردهاي اين دو حوزه چنان در يكديگر رخنه كردهاند كه تعيين مرزهاي آنها ناشدني و يا دست كم، دشوار است. با اين حال، ميتوان به جرات ادعا كرد كه با چشمپوشي از برخي همپوشانيها و همسانيها، آيندهپژوهي به دلايل فراواني كه در مجال اين مقال نيست، عرصهاي جدا و حوزهاي مستقل به شمار ميآيد.
پيش از ظهور و گسترش علوم تجربي، جهان پيراموني براي انسان تجليگاه اسرار و ابهام و شگفتيهايي بود كه ياراي راه يافتن به كنه و روابط آن را نداشت و چه بسا به دليلِ همين باور و بيگانگي، دست به دامن فال و سحر و جادو زد تا شايد از اين راه پرده از راز جهان بگشايد و روابط آن سوي اين پرده را تماشاگر باشد. از همين رو، تلاش بشر در عرصهي غيبگويي و جادوگري گسترده و فراگير ميشد، به گونهاي كه بخش در خوري از تلاشهاي دانشي آن عصر در خدمت اين حوزه بود. ستارهشناسي و مطالعه در احوال كواكب و ثوابت، از جمله دانشهايي بود كه انسان ميكوشيد در سايهي روشنگريهاي آن، آينده را بشناسد و براي تصميمهاي عمدهي خود در سفر، جنگ، ازدواج و تجارت از آن بهره بگيرد. آغاز عصر روشنگري و تجديد حيات علمي بشر (رنسانس) اين باورهاي كهن و نخنما را در معرض ترديدي ويرانگر قرار داد. چيرگي علوم تجربي بر عقل و ادراك بشر، رازگشايي از روابط علّي جهان و فهم نظاميافتگي طبيعت موجب بازانديشي در مفهوم زمان و آينده شد. فرضيات، شواهد تجربي و قوانين فيزيكي كم و بيش براي توصيف پديدهها به كار گرفته شدند. براي مثال، قوانين فيزيك ميتوانستند با قطعيتي علمي زوال و زايش بسياري از پديدهها در آينده را پيشبيني كنند و بر پايهي روشهاي استقرايي و قياسي رفتارهاي جهان طبيعت را در چارچوب الگوهايي سنجشپذير توصيف كنند. براي مثال، قوانيني فيزيكي ميتوانستند پيامد سقوط جسمي از ارتفاع را به روشني توصيف كنند و يا به ديگر عبارت، آيندهي كنش و برهمكنشهاي فيزيكي را آشكار سازند. رازگشايي از جهان فيزيكي پيرامون ما، درك بشر از آينده را به شدت تحت تاثير قرار داد. پس از اين رازگشاييها بود كه انسان ميپنداشت قوانين و اصولي خدشهناپذير بر سراسر جهان حكمفرما است و ميتوان با شناخت و بهرهگيري از اين قوانين و يافتههاي علمي، آينده را پيشبيني كند. تلاش در راه كشف روابط علّي و الگوهاي رفتاري در جهان پيراموني موجب شكلگيري شماري از قوانين جهان شمول شد كه در همه جاي دنيا مصداق داشت. اين روند رو به رشد موجب فراگير شدن واژهي پيشبيني در عرصهي علوم شد و اغلب دانشمندان پيشبيني را يكي از مراحل آزمودن نظريهها و استخراج قوانيني كلي ميدانستند. در حقيقت، بسط و گسترش يك فرضيه براي تمامي حالات ممكن واجد نوعي آزمون و پيشبيني بود. توصيه و تاكيد فراوان تجربهگرايان بر كاربست پيشبيني در سنجش نظريهها موجب گسترش روزافزون آن شد و به همين سبب، تمامي عرصهها و نظريههاي نوپديد ميبايستي به توانايي پيشبيني دست يابند.
همپاي گسترش روزافزون و فراگير تجربهگرايي، پيشبيني و سنجشپذيري رويدادها و رفتارها بر پايهي قوانين حاكم بر طبيعت، عامل مهم ديگري در كانون توجه انديشهورزان و نظريهپردازان قرار گرفت؛ ارادهي بشر به عنوان وجه تمايز او با ديگر موجودات به تدريج توجه همگان را به خود معطوف ساخت. شايد اگر سقوط و حركت جسمي از ارتفاعي معين، پيشبينيپذير و از ديدگاه قوانين فيزيكي، سازمند تلقي ميشد، به دليل نبود اراده در آن جسم بود. افتادن جسم بر پايهي قوانين، به شدت پيشبينيپذير بود، زيرا آن جسم ارادهاي براي تغيير سرنوشت خود نداشت، اما آيندهي انسان به دليل برخورداري از اراده و دخالت در سرنوشت، چندان قابل شناسايي و پيشبيني نبود.
به تدريج انديشمندان دريافتند كه اگر چه پيشبيني در روشهاي تجربي كاربردهاي فراوان و ارزشمندي دارد، اما روش پيشبينيِ تجربهگرايانه از شمول فراگير برخوردار نيست، اما با اين حال، شناسايي و بررسي علمي آينده بر پايهي پنداشتها و پيشفرضهاي ديگري امكانپذير است، همان پنداشتها، پيشفرضها و باورهايي كه آيندهپژوهي را به مثابه يك رشتهي مستقل علمي و حوزهاي تازه براي كند و كاو معرفي ميكند.
بر پايهي اين پيشفرضها و بنيانهاي معرفتي تازه، تنها يك آيندهي قطعي، لابد و جزمي وجود ندارد، بلكه بايد از آيندههاي بديل و گوناگوني سخن گفت كه هر يك از آنها، كم و بيش امكان و احتمال وقوع دارند. اين همان واقعيت معرفتشناسانهي نو يافتهاي است كه اصلي بنيادين در آيندهپژوهي به شمار ميآيد. در پارادايمهاي آيندهپژوهانه اغلب از آيندههاي بديل و گوناگوني سخن به ميان ميآيد كه هر يك از آنها احتمال تحقق دارند. ورود واژهي پر كاربرد «احتمال» به ادبيات نوپاي آيندهپژوهي به انديشهورزان اين حوزه ميآموخت كه وقوع هر آيندهاي، با احتمالهاي گوناگون و گاه متضاد روبرو است. پذيرش اصل «احتمال» و «آيندههاي بديل» معناي ديگري را نيز به همراه داشت: پس ميتوان نتيجه گرفت كه آينده قطعي و از پيش تعيين شده نيست و انسان با دخالت خود ميتواند در راستاي تحقق يا عدم تحقق آيندهاي خاص بكوشد؛ بايد به اين واقعيت نيز توجه داشت كه هر اندازه احتمالها و بديلها بيشتر باشند، امكان پيشبيني درست كاهش يافته و از ديگر سو، ضرورت كاربست آيندهپژوهي بيشتر و بيشتر خواهد شد. ناتواني انسان در پيشبيني قطعي رويدادها حكايت از آن دارد كه آينده از پيش تعيين نشده است و به بياني روشنتر، انسان آيندهي خود را رقم ميزند.
گسترش اين باور و پذيرش نقش «ارادهي انسان» در تحقق «آيندههاي بديل» دستمايهاي براي واكاوي و جستوجوهاي تازه براي شناسايي و دستهبندي گونههاي مختلف آينده شد. بر اين قياس، آيندهپژوهان چهار گونهي آينده را به شرحي كه در ادامه خواهد آمد، توصيف كردند:
1- آيندههاي ممكن[26]: تمامي حالات شدني كه استعداد تحقق در آينده را دارند و به عبارتي روشنتر محال ذاتي نبوده و امكانپذير هستند، در چارچوب آيندههاي ممكن توصيف ميشوند.
2- آيندههاي باورپذير[27]: همان آيندههايي هستند كه بر پايهي دانش و خرد بشر، باور كردني و پذيرفتني هستند. در صورتي كه آيندههاي باورپذير را با اصول و چارچوبهاي علمي و تجربي بيازماييم، در تحققپذيري آنها خللي وارد نخواهد شد و به ديگر عبارت، سازگار با اصول علمي و يافتههاي دانشي بشر هستند. تفاوت بنيادين آيندههاي باورپذير و آيندههاي ممكن از آن جا سرچشمه ميگيرد كه آيندههاي ممكن ميتوانند با بنيانها و دانش كنوني بشر سازگار و همخوان نباشند. براي مثال، بر پايهي دانش كنوني بشر، انسان نميتواند براي مدتهاي طولاني، زير آب زندگي كند. بر پايهي همين باور، تصور آيندهاي كه در چارچوب آن، انسان مانند ماهي زير آب زندگي كند، ميتواند آيندهاي ممكن باشد، اما آيندهاي باور پذير نيست. آيندهپژوهان بر همين قياس، آيندههاي باورپذير را زيرمجموعهي آيندههاي ممكن ميدانند.
3- آيندههاي محتمل[28]: در ميان آيندههاي ممكن و باورپذير، برخي از آيندهها از امكان وقوع بيشتري برخوردار هستند و بر پايهي دانش و درك ما پذيرفتنيتر هستند؛ اين آيندهها را محتمل مينامند؛ آيندههايي كه به احتمال بيشتري تحقق مييابند و حتا ادامهي روندهاي كنوني تلقي ميشوند. به همين اعتبار، آيندههاي محتمل، زيرمجموعهي آيندههاي باورپذير هستند. پيشبينيها و رويكردهاي علمي اغلب بر آيندههاي محتمل تكيه و تاكيد دارند و ميكوشند از اين آيندهها پرده بردارند.
4- آيندههاي مرجح[29] يا مطلوب[30]: آيندههاي سه گانهي پيش گفته در زمرهي دانش شناختي بودند و هدف از ترسيم آنها، دستيابي به آيندهاي اكتشافي بود كه هنجار و رفتاري را نيز به همراه ندارد. اين سه دسته از آيندهها تنها ميكوشند از آيندهها (در صورت امكان) پرده بردارند. اما آيندههاي مطلوب، همان آيندههايي هستند كه ما بر پايهي ارزشها و هدفگذاريها، خواستار شكلگيري و تحقق آنها هستيم. به همين اعتبار ميتوان آيندههاي مطلوب را از جنس آيندههاي برانگيزاننده دانست كه برآيند قضاوتهاي ارزشي ما بوده و ذهنگرا هستند و با عينيتگرايي نهفته در آيندههاي ديگر تجانسي ندارند. آيندههاي مطلوب به دليل وابستگي شديد به قضاوتهاي ارزشي در نگاه افراد تفاوتهايي دارد. اين نوع از آينده مولود يك پرسش كليدي است: خواستار تحقق چه آيندهاي هستيم؟
تحقق آيندهي مطلوب در گرو بسترسازي، هنجارگرايي و آمادهسازي شرايط شكلگيري آينده است. آفرينش چشماندازها[31] و ترسيم آرمان شهرها[32] (مدينه فاضله و اتوپيام هم گفته ميشود) بيانگر تلاش انسانها و جوامع براي طراحي و ترسيم آيندههاي مطلوب است.
توسط دکتر سعید خزایی
منبع: آینده پژوهی
|